پادکست کوچه روایتگر داستان شهاب جوانی ۲۰ ساله. شهاب جوان بهائی ۲۰ سالهای است که داستان زندگی خود رو برای ما بازگو می کند. او در شب تولد ۲۰ سالگی اش، از بهترین دوستش، ستاره، هدیه ای فوق العاده دریافت می کند. دفتر خاطرات ستاره! شهاب و ستاره چند سال پیش، بعد از آشنایی، تصمیم به نوشتن خاطرات خود کردند. به بهانه این هدیه ارزشمند، شهاب سری به دفتر خاطرات خود می زند، و وقایع ۵ سال گذشته که زندگی او را به کلی دگرگون کردند را برای ما می خواند.
…
continue reading
در آخرین قسمت داستان رادیویی کوچه، حرفهای دل شهاب و ستاره، فروغ و کامران، نگار و بقیه بچه ها رو می شنویم. درسته که این داستان به پایان میرسه، ولی زندگی کاراکترهاش هنوزادامه داره. ستاره باید با صبوری جدایی ظاهری عشقش شهاب رو تحمل کنه، و شهاب باید تمام تلاشش رو بکنه که عشقش رو به دست بیاره. و وظیفه خونوادهها و دوستهاشون از همیشه سختتر و بیشتره. او…
…
continue reading
شهاب و پدر و مادرش با ستاره در دفتر حاجی کهنسال ملاقات کردن. فروغ، از قاضی پرونده ی همسرش، کسی که کامران رو به دلیل بهائی بودن به ۵ سال حبس محکوم کرده بود، ستاره رو خواستگاری کرد. ستاره هم در جواب، با شجاعت، در حضور پدرش تمام حرف های دلش رو میزنه. عکس العمل حاجی کهنسال به تمام اینها چه خواهد بود؟Di PersianBMS
…
continue reading
راهرو های دادگاه انگار تک تک قدم های شهاب، ستاره، و فروغ و کامران رو می فهمیدن و درک میکردن. چون به خوبی پژواک همه ی احساسات این ۴ نفر رو به گوش کل دنیا می رسوندن. بالاخره زمان رویارویی آنها با قاضی کهنسال، پدر ستاره، فرا رسیده. این ملاقات یکی از عجیب ترین ملاقات های دنیاست. یعنی قاضی کهنسال به خانواده شهاب مجال صحبت رو میده؟…
…
continue reading
بعد از شبی پر اضطراب، پر از احساسات خوب و بد، پر از شادی و پر از نگرانی، بالاخره روز رفتن خانواده شهاب به دادگاه انقلاب فرا رسید. کامران و فروغ تصمیم دارن در دفتر قاضی کهنسال، همون قاضیای که حکم حبس ۵ ساله کامران رو صادر کرده بود، دخترش ستاره رو برای شهاب خواستگاری کنن.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب و حسین در کافه کوچه، و محسن و بهمن در ترکیه، ۴ نفری به گفتگوی خودشون روی اسکایپ ادامه میدن. حسابی غرق صحبت کردن شدن که یک تماس از نادر همه چیز رو عوض میکنه. برای حسین نامهای رسیده، میتونه خیلی چیزها رو تغییر بده. این نامه از طرف کیه؟Di PersianBMS
…
continue reading
گفتگوی اسکایپی شهاب، محسن، حسین، و بهمن حسابی داغ میشه و تصمیم میگیرن که همگی به سوالای همدیگه جواب بدن. کمی درباره معنی شعر شالگردن بهمن صحبت میکنند. محسن برای اولین بار راجع به ستاره میشنوه و حسین به دنبال اینه که بفهمه چرا بهائیان در ایران مورد اذیت قرار میگیرن.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب که خیلی برای روز بعد و رفتنشون به دادگاه انقلاب هیجان زدست، با یک ایمیل از نگار از این رو به اون رو میشه. برای بهتر شدن حالش و فراموش کردن نگرانیهاش، تصمیم میگیره یک تماس اسکایپی با حسین، بهمن، و محسن برقرار کنه تا بتونن با هم کمی درد دل کنن. یعنی نگار توی ایمیلش چی نوشته؟ نکنه پدر ستاره از جریان با خبر شده و داره تلاش میکنه که جلوی این مر…
…
continue reading
شهاب دوباره با حسین در کافه کوچه قرار میذاره تا بتونن با هم صحبت کنن. این گفتگو رازهایی رو برای دو طرف بر ملا میکنه که حتی فکرش رو هم نمیکردن. رازهایی که ممکنه برای حسین خیلی گرون تموم بشن. از طرفی ستاره با احساسات خودش دست و پنجه نرم میکنه و امیدواره که این قضیه ختم به خیر بشه. شهاب و خانوادهاش قراره فردا برن دادگاه انقلاب، دیدار پدر ستاره.…
…
continue reading
شهاب بالاخره فرصت اینو پیدا میکنه که با محسن از طریق اسکایپ صحبت کنه. شهابی که فقط صدای محسن رو از پشت میله و دیوار شنیده بود، حالا میتونست بدون هیچ مانعی با دوست خودش رو به رو بشه، ولی این تماس برای شهاب اینقدر ها هم ساده نیست. و در همین حین، نگار بهش زنگ میزنه و از ستاره خبری میده. آیا ستاره با پیشنهاد شهاب موافقت میکنه؟…
…
continue reading
نگار که با ستاره از طریق ایمیل در ارتباطه، در تماسی تلفنی، حرفهای ستاره رو به شهاب منتقل میکنه. ستاره هم دلش میخواد که شهاب رو ببینه، ولی جایی امن برای این ملاقات به ذهنش نمیرسه، ولی شهاب ایدهای در ذهن داره. یعنی شهاب کجا میخواد با ستاره ملاقات کنه؟ بهمن به شهاب خبر میده که یکی از کسانی که شهاب میشناسه و همیشه راجع بهش صحبت میکرده، الان تر…
…
continue reading
در شب ملاقات حسین با شهاب در کافه کوچه، وقتی که کامران، فروغ و حسین سر میز دیگهای با هم صحبت میکردن چی گذشت؟ چه صحبتهایی بین اونها رد و بدل شد؟ شهاب فایل ضبط شدهی این گفتگو رو برای بهمن میفرسته تا اون هم از همه چیز با خبر بشه. بهمن چه کسی رو خونه ی پندار اینا ملاقات کرده؟ واکنش ستاره به ملاقات نگار و شهاب چیه؟ آیا راضی میشه که با شهاب ملاقات…
…
continue reading
شهاب بعد از اینکه با خبر میشه از نگار، یکی از دوستان نادر، ستاره رو میشناسه و باهاش در ارتباطه، طاقت نمیاره و یک قرار ملاقات با نگار در کافه کوچه میذاره تا از ته و توی قضیه با خبر بشه. دلش میخواد بدونه ستاره کجاست و برای چی مدتیه ازش خبری نیست. شهاب که هم دل نگرانه و هم مشتاق، خیلی دلش میخواد که نگار همه چیز رو بهش بگه. ولی آیا نگار اطلاعات دق…
…
continue reading
شهاب از اینکه زود قضاوت کرده و سر نادر داد کشیده بود حسابی پشیمونه. اون بعد از دیدن عکسی از نقاشی ستاره در گوشی نادر، فکر کرده بود که نادر ستاره رو میشناسه٬ و تمام مدت از اون خبر داشته. ولی اینطور نیست. اون نقاشی رو نگار، یکی از دوستهای ستاره آورده بود و نادر فقط از اون عکس گرفته. اما آیا نگار می دونه که ستاره کجاست؟ چه اتفاقی براش افتاده که مدتی…
…
continue reading
نادر بعد از ورودش به کافه تونست کمی از تنش بین پدرش،حسین، و شهاب کم کنه. بعد از اینکه کمی با شهاب راجع به نقاشیها و رشتهی تحصیلیش صحبت کرد، شهاب عکسی از نقاشی ستاره در موبایل نادر دید و همین کافی بود که تمام احساسات خشم، نگرانی، عشق، دلتنگی، و دلشکستگی یک جا به سراغ شهاب بیاد. چرا عکسی از نقاشی ستاره توی موبایل نادره؟ آیا نادر از حال و روز ستاره …
…
continue reading
بعد از مدتی که شهاب و حسین در کافه کوچه به تنهایی با هم صحبت میکردند، و فضایی سنگین و پر از شک و تردید آنها را در بر گرفته بود، نادر، پسر حسین از راه میرسد. او که متوجه این جو سنگین میشود، سعی میکند که حال و هوای آن دو را عوض کند. شهاب بعد از صحبت با نادر کمی بیشتر احساس راحتی میکند، و بهمن از راه دور از طریق گوشی موبایل همه چیز را می بیند. ب…
…
continue reading
شهاب بالاخره با حسین در کافه کوچه ملاقات می کند. او بلافاصله بعد از دیدن چهره حسین٬ به یاد می آورد که در مدتی که در زندان بوده٬ حسین چند باری برایش غذا آورده بود٬ و حالا که می داند حسین کیست و باعث و بانی زندانی شدن خودش و پدرش شده است٬ بسیار نسبت به او بی اعتماد است. اما حسین آماده آن است که اعتماد شهاب را به دست بیاورد.…
…
continue reading
حسین خودش را به محل ملاقات در کافه کوچه می رساند، و با حجمی عظیم از احساسات و خاطرات روزهایی که در گوشهی این کافه نشسته و همه چیز را زیر نظر میگرفت، رو به رو میشود. شهاب هم بالاخره تصمیم به رفتن میگیرد و به سمت کافه میرود. تا به کافه میرسد، دور و بر را نگاهی میاندازد، و تا چشمش به حسین می خورد از حرکت باز میایستد. او قبلا حسین را دیده است.…
…
continue reading
سرانجام روز ملاقات شهاب با حسین در کافه کوچه فرا رسید. روح و ذهن حسین مدتی است شدیدا درگیر افکاری است که بیشتر عقاید او را زیر سوال میبرد. او احساس میکند که تمام عقاید و افکارش در طول این همه سال زندگی، اشتباه بودهاند و این موجب پریشانی او شده است. او برای ملاقات با شهاب مضطرب است. ولی هنوز شهاب و یا بهمن جوابی به ایمیلهای او ندادهاند. آیا شها…
…
continue reading
با برگشتن کامران از زندان، علائم افسردگی در فروغ روز به روز شدیدتر شده بودند. این مادر صبور و با استقامت در این ۵ سال ذرهای افسردگی خود را بروز نداده بود، تا شهاب نگران حال او نیز نباشد. او مدتها است به پیانو دست نزده و رمق نواختن را ندارد. اما پشتیبانی و عشق کامران و شهاب، حال او را کمی بهتر کرده است. آیا فروغ دوباره مینوازد؟…
…
continue reading
هنوز خبری از ستاره نیست٬ و شهاب و بهمن هر دو نگران حال او هستند. بهمن با این که جواب نامهی قبلی حسین را نداده است٬ دوباره از او ایمیلی دریافت میکند. در همین حال٬ شهاب در حال تصمیم گیری برای ملاقات با همین آقا حسین در کافه کوچه است. آیا شهاب به سر قرار با حسین میرود؟ یا حسین ممکن است باعث دستگیری دوبارهی او شود؟…
…
continue reading
بهمن هنوز هم به شدت مریض است، و کم کم متوجه شده که این از یک سرماخوردگی معمولی جدی تر است. در این میان شهاب و بهمن همچنان نگران حال ستاره اند، و هنوز هیچ خبری از او ندارند. بهمن به همراه دوستش به بیمارستان می رود، و شهاب به احساسات خود دست و پنجه نرم می کند.Di PersianBMS
…
continue reading
بهمن و شهاب هر روز بیشتر از قبل نگران حال ستاره میشوند٬ و بی صبرانه منتظر شنیدن خبری از او هستند. در این هنگام٬ بهمن در تماسی اینترنتی با شهاب متوجه میشود که شهاب هم نامهای عجیب از فردی به نام حسین دریافت کرده که از شهاب خواسته است حضوری ملاقات کنند. آیا حسین ربطی به جریان شهاب و ستاره دارد؟ آیا او از حال ستاره با خبر است؟…
…
continue reading
بهمن به سختی مریض شده٬ اما می داند که مریضی او از یک سرما خوردگی ساده بیشتر است. مدت هاست که از ستاره خبری نیست٬ نه نامه ای٬ نه پیغامی٬ و نه تماسی. با مرور خاطرات بهمن به یاد آورد که بازجو بعد از دست گیری شهاب٬ حتی یک سوال هم از ستاره و دوستی آنها نپرسیده بود٬ و حالا نامه ای عجیب از فردی با نام مستعار حسین دریافت کرده بود. آیا رابطهای بین بی خبری …
…
continue reading
مدتی است که بهمن ایران را ترک کرده و به ترکیه مهاجرت کرده است. احساسات و افکار بهمن مانند طوفانی در این مدت در روح و روانش می تازند، و او با حس دلتنگی برای عزیزانش در ایران دست و پنجه نرم می کند. در همین میان، نامه الکترونیکی عجیبی دریافت می کند که فکر او را بیشتر از قبل مشغول می کند. نامهای از فردی ناشناس که از پیچ و خم زندگی بهمن با خبر است. آیا…
…
continue reading
بعد از فراز و نشیب های زندگی شهاب، دوستی عمیقش با بهمن، و عشق پاک ولی مشکل سازش با ستاره، بالاخره وقت آزاد شدن پدرش از زندان رسید. شهاب ۵ سال بود که برای دیدن این صحنه لحظه شماری می کرد، اما روزگار اینطور خواست که خود او در این لحظه در سلول انفرادی باشد. بهمن آخرین نامه اش رو قبل از ترک ایران برای شهاب و ستاره می فرستد.…
…
continue reading
شهاب اولین شبِ در بازداشت را در سلول انفرادی به سر می برد، تجربه ای مملو از ترس و شجاعت، آشوب و آرامش.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب که ۵ سال بی صبرانه انتظار بازگشت پدر را می کشید، تنها ۲ روز قبل از آزادی پدرش، دستگیر شد.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب بعد از گم شدن کتاب روحی ستاره به حلقه مطالعه میرود، و در همین حین راوی داستان در کافه کوچه برای ما از طرح روحی و اهداف آن میگوید.Di PersianBMS
…
continue reading
درست وقتی همه چیز داره به خوبی پیش میره و همه منتظر آزادی پدر شهاب هستند، اتفاقی ناگوار می افتد؛ ستاره کتاب روحی اش را در خانه پیدا نمی کندDi PersianBMS
…
continue reading
کامران روزهای آخر حبس خود را سپری میکند، و شور و هیجان شهاب برای بازگشت پدرش بعد از ۵ سال وصف ناشدنی است.Di PersianBMS
…
continue reading
کامران با تماسی از زندان، شور و هیجان و خوشحالی رو به وجود شهاب و فروغ باز می گرداند. او خبرِ روز آزادیش، که خیلی نزدیک است، را به فروغ میدهد.Di PersianBMS
…
continue reading
با پلمپ شدن محل کار شهاب به علت تعطیلی بهائی، ستاره و شهاب فرصتی پیدا می کنند که بر روی اولین برف پاییزی قدم بزنند و احساسات خود را با هم در میان بگذارند.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب نیز از رفتن بهمن از ایران با خبر میشود و در قراری که با هم در کافه کوچه گذاشته اند، بهمن از وظیفه ای که ستاره و شهاب بر عهده او گذاشته اند صحبت میکند.Di PersianBMS
…
continue reading
در حالی که ستاره با احساسات و مشکلات پیش رویش دست و پنجه نرم میکند، بهمن خبری شوکه کننده به او می دهد.Di PersianBMS
…
continue reading
ستاره هر روز عاشق و عاشق تر می شود، و شهاب نیز بالاخره، جوانه های این عشق را در خاک قلب خود پیدا میکند.Di PersianBMS
…
continue reading
راوی داستان توسط یک نامه با ما هم صحبت میشود. و از دیدارهایش با ستاره برای ما می گوید.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب در کافه کوچه با بهمن ملاقات میکند و حرف های دلش را به او می زند.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب همچنان با چالشی که پیش روی اوست دست و پنجه نرم می کند. آیا می تواند آرشه ویلن سل را به دست بگیرد؟Di PersianBMS
…
continue reading
در حالی که شهاب با ترس و هیجان، روزهای آخر انتظار را سپری میکند، راز دل ستاره بر او آشکار می شود.Di PersianBMS
…
continue reading
تمام حس های عجیب و غریب سراغ ستاره میان. آسمان ستاره شهاب باران می شود!Di PersianBMS
…
continue reading
شیرینی روزهای آخر انتظار، با خبری ناخوشایند به تلخی تبدیل می شود.Di PersianBMS
…
continue reading
گپی با راوی داستان در کافه کوچهDi PersianBMS
…
continue reading
مامان، شهاب و ستاره بعد از حرفهای جنجالی شهاب، دوباره تو کافه کوچه دور هم جمع می شوند.Di PersianBMS
…
continue reading
نامه پدر شهاب حال و هوای همه رو عوض کرد. آتشفشانی خروشان از دل شهاب بیرون می ریزد.Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب از دریافت نامه پدرش نه خوشحاله، و نه ناراحت. حسش قابل توصیف نیست. شاید چون این نامه آخره این حس رو داره؟Di PersianBMS
…
continue reading
شهاب هدیه ای ارزشمند برای تولدش می گیرد: نامه ای از پدرDi PersianBMS
…
continue reading
شهاب تولّد ۲۰ سالگی خود را در کافه کوچه، پاتوق همیشگیش، در کنار بهترین دوستش ستاره جشن میگیره!Di PersianBMS
…
continue reading