#85 - دباغ در بازار عطاران
Manage episode 348698278 series 3312911
آن یکی افتاد بیهوش و خمید
چونک در بازار عطاران رسید
|
بوی عطرش زد ز عطاران راد
تا بگردیدش سر و بر جا فتاد
|
همچو مردار اوفتاد او بیخبر
نیم روز اندر میان رهگذر
|
جمع آمد خلق بر وی آن زمان
جملگان لاحولگو درمان کنان
|
آن یکی کف بر دل او می براند
وز گلاب آن دیگری بر وی فشاند
|
او نمیدانست کاندر مرتعه
از گلاب آمد ورا آن واقعه
|
آن یکی دستش همیمالید و سر
وآن دگر کهگل همی آورد تر
|
آن بخور عود و شکر زد به هم
وآن دگر از پوششش میکرد کم
|
وآن دگر نبضش که تا چون میجهد
وان دگر بوی از دهانش میستد
|
تا که می خوردست و یا بنگ و حشیش
خلق درماندند اندر بیهشیش
|
پس خبر بردند خویشان را شتاب
که فلان افتاده است آنجا خراب
|
کس نمیداند که چون مصروع گشت
یا چه شد کور افتاد از بام طشت
|
یک برادر داشت آن دباغ زفت
گربز و دانا بیامد زود تفت
📻 📻 📻
این برنامهای است از رادیو بامداد
تمامی قسمتهای این مجموعه را میتوانید در وبسایت رادیو بامداد بشنوید
116 episodi